کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



جسارت عمر به حضرت زهرا سلام الله علیها در بازپس گیری قبالۀ فدک

شاعر : حجت الاسلام محسن حنیفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع     قالب شعر : غزل    

وقتـی که جنگ داس با گـل در بگیرد            گـلـخـانه را انـدوه سـرتـا سـر بگـیـرد

بـر طعنه های تـنـد و تـیـز داس لعنت            نگذاشت یـاس خـانه برگ و بر بگیرد


مشتش گره کرده سرش فـریـاد مـیـزد            بنچاق را می خواست از مـادر بگـیرد

جــای گـلاب از آن گـل آتـش گـرفـتـه           با ضربه اش،میخواست خاکستر بگیرد

یک گوشواره عهد را با گوش بشکست            امکـان ندارد عهـد خود از سر بگیرد

بر غـیـرت پـوشیه اش برخـورد بـانـو            باید تـقـاص از رنگ نـیـلـوفر بگـیـرد

بی اعـتـنـا بر خـاک چـادر بـاز پـاشـد            باید که طفـل خویش را در بر بگیـرد

می‌رفت خـانـه بـاغـبــان تـنـهـا نـمـاند            تا رنگ لاله پـهـلـوی بـسـتـر بـگـیـرد

او اشک چشم مرتضی را پاک میکرد            ایـنـگـونه جـام از سـاقـی کوثر بگیرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر مستند نبودن حذف شد؛ موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

با گـریـه های مـجـتـبـی برگشت مـادر            میخواست روحش بین کوچه پر بگیرد

زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

راضی به هر قضایِ خدا می روی علی           چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی

دارم به فـتـحِ خـیـبـر تو فـکـر می کـنـم           با دستهـای بـسـتـه کجـا می روی علی؟


ای سرشناس شهر، چه رخ داده یا علی!           مسجـد چرا بـدون عـبـا می روی علی؟

آشـفـتـه حــالِ فـاطـمـۀ پـشتِ در نـبـاش           قدرِ خودت،به هول و ولا می روی علی

آیـیـنـۀ شـکـسـتــۀ این کـوچـه هـا مـنــم           از من شکسته تر تو چرا می روی علی؟

بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است!           داری چه زود کـربـبلا می روی عـلـی!

این کوچه، آخـرش تـه گـودال می رسد           داری میان حـرمـلـه ها مـی روی عـلـی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ حرمت اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای سرشناس شهر، برای توخوب نیست!           مسجـد چرا بـدون عـبـا می روی علی؟

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : یاسر مسافر نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ایـستـادنـد؛ جـسـورانـه تـمـاشـا کـردنـد            خون به قلب علی و حضرت زهرا کردند

عده ای مُهر سکوتی به لبِ خود زده اند            عـده ای در سرشان نیّـت دعـوا کردند


اصلا انگار نه انگار که بیت زهراست            هـیـزم آورده و هم شعـله مُـهـیّـا کردند

با وصایـای نـبـی با خـوشان این مردم            بعد پـیـغـمـبـرشـان آه چه بـد تـا کردند

انـتـقـام از عـلـی و از اُحُد و خیبر بود            بی جهت نیست که این قائله برپا کردند

لشگـر کـیـنـه حریف گـلِ ریحـانه نشد            یـا غـلاف آمـده و حـلِّ مُـعـمّـا کـردنـد

به تـلافی ز عـلی همسر او را زده اند            میـخ را در وسط سـیـنـۀ او جـا کـردند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ایـستـادنـد؛ جـسـورانـه تـمـاشـا کـردنـد            خون به قلب علی حضرت زهرا کردند

انـتـقـام از عـلـی از احد و خیبر بود            بی جهت نیست که این قائله برپا کردند

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بت پـرستان کـعـبـۀ تـوحـیـد را آذر زدند          روز روشن با لگـد بیت خـدا را در زدنـد

در مدینه هر چه گـردیدند، گـل پـیـدا نشد          جای گل با شاخه هیزم به زهرا سر زدند


روی ناموس خدا ودست شیطان وای من          این جنایتْ پیشگان، سیلی به پیغمبر زدند

دست بابا بسته، مادر بر زمین افـتاده بود          چار کودک مثل مـرغ نیـم بسمل پر زدند

روبهان دیدند شیر حق بود مـأمور صبـر          روی دست همسر او، ضربه محکم تر زدند

کاش بـیـرون مـدیـنـه یا میـان کـوچه بود          مـادر سـادات را در خـانـۀ حــیـدر زدنـد

بیشتر دردش به قلب زار دختر می نشست          ضربه هایی را که روی شانه مادر زدند

انـبـیا از درد پیچـیدند در جنّت به خویش          ضـربـه تا بر پهلوی صـدیـقه اطهر زدند

سورۀ کـوثـر به قتل فـاطـمه  تـفسیـر شد          در حریم وحی سیلی بر رخ کـوثـر زدند

قصه مسمار را با کس مگو "میثم"، بدان          قلب زهرا سوخت برقلب علی خنجرزدند

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

منکران قـتل زهــرا گـوش گـوش            حـامــیـان قـاتـل زهــرا خــمــوش

قتل دخت مصطفی افـسـانه نیـست            قصۀ شمع و گل و پـروانه نـیـست


آتـش افــروزی به بـیـت بـوتـراب            پیش ما روشن تر است از آفـتـاب

دارم از اهـــل تـسـنــن چــل سـنـد            چـل سند جـمـلـه صحیح و مستـنـد

که فـلانی گـفـت با حـبـل الـمـتـیـن            نـفـس پـیـغـمـبـر امـیـرالـمـؤمنـیـن

کای علی بیرون بیـا از خـانـه بـاز            بر خـلـیـفـه دست بیـعـت کن دراز

گر ز خـانـه پــای نگـذاری بـرون            ور نـیـایـی جـانب مـسـجـد کـنـون

بـه خـداونـدی که جـان داد و تـنـم            خـانـه را بـا اهـلـش آتـش می زنـم

پاسـخـش گـفـتـا یکـی در آن میـان            با چه جرأت از تو سر زد این بیان

هیـچ می دانی که در این انـجـمـن            زینبش هست و حسین است و حسن

گـفت حـتـی با حـسیـن و با حـسـن            بـایــدم ایـن خــانــه را آتــش زدن

او بـرون اسـتـاده مــولا در درون            او قسم خورد و عـلی نـامـد بـرون

چون عـلـی بـیـرون نـیـامد آن دَنِی            آتــشـش افـکـنـد بـر بـیـت عــلــی

از هـجــوم دشـمــنـان در بـاز شـد            حـمـلـه بـر بـیـت الـولا آغـاز شــد

حـال مـی پـرسـم کـه آیـا فـاطــمـه            بـی تــفـاوت بـود در بـیـن هــمـه؟

نیست هرگز یک مسلمان بـاورش            فـاطـمـه غـافل شود از رهــبــرش

بـیـن دشـمـن یـــار را تـنـهــا نـهـد            بهر حـفـظ جـان؛ عــلـی را وانـهــد

او از اول پـشـت در اسـتـاده بــود            بـر دفـاع شـیــر حــق آمــاده بــود

دیـد دشـمـن گشته زهــرا ســدّ راه            تــــازیـــانــــه رفــت بـــــالا؛ آه آه

ســـدّ راه خـویـش را بـرداشـتــنــد            پـای در بـیـت خـــدا بـگـذاشـتــنــد

داشت زهرا دامن حـیـدر به دسـت            زان غلاف تیغ دستش را شکـست

"میثم" اینجا دیده را خـونـبـار کـن            باز هـم ایــن بـیـت را تکـرار کـن

قـتـل نـامــوس خـدا افـسانه نـیست            قصه شـمع و گـل و پـروانه نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر و پرهیز از تکرار، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هیـچ می دانی که در این انـجـمـن            زینبش است و حسین است و حسن

بیت زیر دارای ایراد محتوایی است زیرا کلمه لاجرم این معنا را متبادر می کند که آن ملعون مجبور شد این کار را بکند و به نوعی میتواند توجیه جنایت او باشد لذا بیت زیر تغییر داده شد

چون عـلـی بـیـرون نـیـامد لاجـرم            دود آتــش رفـت بــالا زان حـــرم

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد زیرا این ظلم به حضرت است که کار او را فقط دفاع از شوهرش بدانیم حضرت دفاع از امام زمانش نمود لذا بیت زیر تغییر داده شد

نیست هرگز یک مسلمان بـاورش            فـاطـمـه غـافل شود از شــوهـرش

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

عجب به عـهـد رسول خدا وفـا کردند            فزون ز حـد تـوان بر علی جفا کردند

به جای لاله و گـل؛ بار هیـزم آوردند            شراره هدیه به نـامـوس کبریـا کـردند


هـزار مـرتـبه خـشـم خـدا بر آن امت            که قـصد سـوخـتـن خـانـۀ خـدا کـردند

به جای مـزد رسـالت زدند فـاطمه را            نه از خدا نه ز پیـغـمبرش حیا کـردند

غـلاف تیغ گـواهـی دهد که سنگدلان            چگونه فاطمه را از عـلـی جدا کردند

چهـار کـودک معصوم در دل دشـمـن            به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند

خدا گواست که از بیم آه فـاطـمـه بـود            اگر ز بـازوی مـولا طناب وا کـردنـد

چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد            چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند

علی ولی خدا را که جـان احـمـد بـود            پی رضایت شیـطان دون رهـا کـردند

خـدا گواست قـلـم شـرم می کـنـد میثم            از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید رضا مؤیّد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل

این روزها مدینه، غوغای رستخیز است           هم دهر فتنه بار است هم شهر فتنه خیزاست

یکسو همه عـدالت با ظلم در نبرد است           یکسو تمام ظلمت با نور در ستـیز است


گـلخانـۀ نبوت در معـرض خـزان است           ریحانۀ ولایت از غصه اشک ریز است

داس تقـاص گـلچین در پنجۀ غلام است           یـاس کـبـود یاسین در دامن کـنـیز است

مـدهـوش گشته از درد بـانـوی ناتـوانی           بی جان فتاده بر خاک یک کودک عزیز است

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : حجت الاسلام محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : چهارپاره

دسـتم به دامـان کـسی که بـیـن کـوچـه            دسـتـش جــدا از دامـن مــولا نـمی شـد

جـان عـلـی مـرتضی در مشت او بود            او را زدنـد و بـاز مـشـتـش وا نمی شد


او آیـۀ تـطـهـیـر بـود و، دست نـاپـاک            دلخوش از اینکه زد به رویش رنگ نیلی

یک سنگریزه پیش اقیـانوس هیچ است            هر چـنـد قطعا درد دارد جـای سـیـلی

او را زدنـد و نـبـض عــالـم تـنـد میزد            نظم جهان با نبـض او در ارتباط است

قنفذ خراج خویش را در کوچه پرداخت            با ضربه اش دیگر معاف از مالیات است

پـیـراهن پیـغـمـبرش را برسر انداخت            با ناله هایش کوچه ها را زیر و رو کرد

هر چند بر رویش، خسوفی سرخ دارد            مهـتـاب ابـر تـیـره را بـی آبــرو کـرد

آیـیـنـه بـود و بـا تــرکـهـای وجــودش            در چهره اش تصویر نور مرتضی بود

بی اعـتـنـا بر زخـمهـای پیکـر خویش            او بـیـشتر فـکـر غــرور مرتضی بود

یک مو نشد کم از سـر مـولای عـالـم            مـولای مـا را او به خـانـه باز گـرداند

میخواست تا پیش عـلـی باشد هـمیـشه            امــا ورق را تـازیــانـه بـازگـردانـد...

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

حـلـقـه انـگـشتـر دین را نگین افتاده بود          آیۀ تـطـهـیـر بر روی زمیـن افـتـاده بود

از درِ بیت الولا می رفت آتش بر فـلک          پشت آن در هستی هست آفرین افتاده بود


روح ما بین دو پهلوی نبی شد نقش خاک          یا که جـانـان امیرالـمـؤمنـیـن افتـاده بود

بضعه ای از بضعۀ ختم رسالت شد جدا          آیـه ای از قلب قــرآن مبـیـن افـتـاده بود

چـادر نـامـوس ذات کـبـریـا خـاکـی شده          یا ز پیکر شهـپـر روح الامین افتاده بود

وای من در آستـان وحـی بر روی زمین          تکیه گاه محـکـم حبـل المتـیـن افـتاده بود

آتش و دودی که شد از خانه زهــرا بلند          شعله اش بر جان ختم المرسلین افتاده بود

چار کودک را که جان عالمی قـربانشان          لرزه از این غم به جسم نازنین افتاده بود

میثم آن روزی که ناموس خدا را میزدند          درجهان غوغای روز واپسین افتاده بود

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

فتنه هایی که جدیدنـد خـدا رحـم کـنـد            سمت یک خانه دویدند خـدا رحم کند

سخن ازقنفذ ملعون به میان آمده است            نـقـشـۀ حـمـله کـشـیدنـد خدا رحم کند


پـای آتـش به گـلـسـتان ولایت وا شد            حـرمـت عـشق دریدنـد خدا رحم کند

لاله ای در وسط شعـلۀ غـم می سوزد            نـاله اش را نـشـنیـدنـد خـدا رحم کند

خیره به دست یداللهی مولامانده ست            ریـسمـانی که خریدند...خدا رحم کند

مادری خورد زمین تا پدری پا بشود            دل از انـصاف بریدند...خدارحم کند

سیلی و"ساحت پروانه"و"سقط غنچه            سیـب سـرخی که ندیدند خدارحم کند

سایۀ شـوم تـبـر؛ سوخـتن سـاقۀ یاس            هفت سینی ست که چیدند خدا رحم کند

مبدأ روضۀ ما کوچۀ غم هاست ولی            مقـصـد مرثـیه گودال حسین بن علی

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم          همه ی زندگیِ شــــیر خــــــدا ریخـت بهم

داغـــی و تیزیِ مـسـمــار اذیّـــت میكرد          تا كه برخاست زجا عـرش خدا ریخت بهم


بشکند پای کسی کـه لگــــدش سنگین بود          تا کـــه زد سلـــسـله ی آل عبا ریـخت بهم

ثلث سادات میــــان در و دیـــــوار افتـــاد          نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت بهم

گُر گرفته بدنِ فــاطــمـه، ای در؛ بــس كن          وسط شعله ببیــــن زمــزمه ها ریخت بهم

پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد           گــیـسـوانِ پسرش كـرب و بلا ریخت بهم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت حفظ بیشتر حرمت اهل بیت و عمل به توصیه های اکید و مکرر علما و مراجع مبنی بر مکشوف نخواندن روضه ها و همچنین مغایرت های روایی و تحریفاتی که آمده است  حذف شد

رویِ او ریخت بهــم پهلویِ او ریخت بهم          دهنش غرقِ به خون گشت وصداریخت بهم

شدتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در          رویِ آشفــــته یِ اُمّ النُــــجَبا ریخــــت بهم

مــــادرش آمــــده گودال نــــچرخان بدنش          استخـــــوان های گلویش ز قفا ریخت بهم

با تـــــرك های لــبش با نوك پا بازی كرد          همــــه ی صورت او با كف پا ریخت بهم

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : یوسف رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آیــه آیــه کوثــرت آتش گـرفت          سـورۀ چـشـم تـرت آتـش گرفت

لخته لخته بغض های بـی کسی          در نـگـــــاه پرپرت آتش گرفت


همنفس با شعله ها ققنــوس وار          نــاگهان بال و پرت آتش گرفت

گوشوارت درهجوم غم شکست          گوشه های معجرت آتش گرفت

لاله لالــه پُــر شــد اقـلـیـم تـنت          یــــاس های بسترت آتش گرفت

گریه کردی غربت لب تشنه را          لحظــــه های آخرت آتش گرفت

شعله از بغض نگاهت می چکید          سـوره ی چشم ترت آتش گرفت

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : سید علی نقیب نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مـردمِ شـهــر رسـیـدنــد ولی بــا آتـش          آمـده لـشـگـر ابـلـیــس سـراپـــا آتـش

داشت ازدرد تنِ خانه به خود می پیچید          داد زد کـوبـۀ در؛ وای خــدایــا آتـش


درِ این خانه و آتش!؟ چه خیالـی دارند          جـمـع کـردنـد درِ خــانـۀ دریـا؛ آتـش

درخودش شعله زد وسوخت و خاکسترشد          با خودش گفت چرا خانهء زهرا آتش

باز تکـرارِ همیـن قـصه کـمی آنسوتر          کربـلا، روز دهم،خیمه و غوغا آتش

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چون رسد لحـظه بـا زور علی را بُردن           بــاید آماده شـود شیعه بــــرای مُــــردن

روز تنهایی مولا که کسی جز من نیست           چاره ای نیست به جز رفتن وسیلی خوردن


گر بنـا نیست همیشه برسد غـنچه به بار           بهتـر آن است همان سوخـتن و پژمردن

بهتر آن است که مظلومه سـفارش نشود           ورنـه حــساس شود دشـمنـش از آزردن

هتکِ ناموس خداپیش امامش سخت است           سخت تر اینکـه علی را به ولی نشمردن

چون زیک شهر وفایی نرسدچاره کجاست           جز بـه دیـوار، تن فـاطـمـه را بسـپردن

آن هــمه توصیه فرمود پیـمـبـر، این شد           چاره ای نـیست به جز غیر خدا نسپردن

بایـد افـتـاد ز پـا تـا عـلـی از جـا خـیـزد           ورنـه بی فایده می بود فقـط غـم خوردن

آری امروز عـلـی را به طـنـابی بُـردنـد           می رسد نـوبت بی سر شدن و سر بُردن

یک تنه بایـد از این راه چو زهرا برویم           که مــرام شهـدا نـیـست ز غـم افـسـردن

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : رضا جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

با پا زدند بردر و در را صدا زدنـد           بـی اطـلاع آمـده و بی هـوا زدنـد
دیدند چون حریف نبـردش نمیشوند           دستش طناب بسته به او پشت پـا زدند


یک عده جاهل متجاهر به فسق هم           لب تشنـه آمدند ولی آب را زدند!!

یکدسته مس که رنگ طلا هم ندیده اند           تهـمت به بی کـفایـتی کیـمـیـا زدند
با جمع نا منـظمشان سنگریـزه ها           سیلی به روی مـادر آیینه ها زدند
شیطان پرست های به ظاهر خدا پرست           حتی تو را برای رضای خدا زدند!
تحریف کرده اند تو را تازیانه ها           از بس که حرفهای تو را نا به جا زدند
 حالا که میشود اگر آن سالها نشد           پرسیدن همین که شما را چرا زدند؟

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( وقایع کوچه بنی هاشم)

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آفرینش شـد بـــنا تنـهــا بـــرای فاطـــمه          پس هـزاران بار جان ما فدای فاطـــمه

هرکه می خواهد فنای حضرتِ دلبر شود         نیست راهی جز شود؛اول فنـای فـاطمه


گفت پیغمبر رضایم در رضای کوثر است         پس رضای حق شده جلب رضای فاطمه

هر کسی آخربه دین مالکِ خود می شود         من پـرستش می کنم تنها خــدای فاطمه

در عبادت یـار حیدر بود زهرای بـتـول          یا که حیدر آمد اصلا پا به پــای فاطمه

احترامش می کندمولاهرآن کس که شود          ذره ای از خـاک پــایِ پُـر بهای فاطمه

روزمحشرچون همه حیران شوندآسوده است          هـر که آمد بر در دولتسرای فــــاطمـه

تا قیامت روزی ما بسته بردستان اوست          دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه

"حق او با گـــریه ی تنها نمی گـردد ادا          پیـر کن ما را خدایا در عزای فاطمه"*

بی هوا دررا شکستند وبه جانش ریختند          مانده رد گرگ ها بردست و پای فاطمه

ناله زدفضه خُذینی آسمان بغضش گرفت‌          سوخت قلب حق تعالی هم برای فاطمه

خانه درهـم گشته اما بیشتـر مبهـم شــده           بین خانــه؛ حال و روز مجتبای فاطمه

سخت ترازروضه های کوچه ودرگشته است          طعنه ی همسایگان بر گریه های فاطمه

: امتیاز

وقایع کوچه و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

غنچه پرپر گشته بود وگل جدا افتاده بود            پشت در جان علی مرتضی افتاده بود

دست مولا بسته و بیت ولایـت سوخته            آیه‌ای از سورۀ کـوثــر جدا افتـاده بود


گوش ناموس خداشد پاره همچون برگ گل            گـوشـواره من نمی‌دانم کجـا افتاده بود

دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست            پای دشمن باز شد زهرا زپا افتاده بود

مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته            لـرزه بر جان شهـید کربـلا افتاده بود

فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت            کـل قـرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود

کاش ای آتش بسوزی درشرار قهرحق           هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود

مادرمظلومه می‌پیچید پشت در به خود            دخترمعصومه زیردست و پا افتاده بود

غیر زهراغیر محسن غیر آتش غیر در            کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود

فاطمه نـقـش زمین گـردیــد مـیـثم آه آه            فاطـمه نه بلکه خـتـم‌الانبـیا افتـاده بود

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ( ترسیم خانه حضرت زهرا)

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

خــانـه حـيـدر ســـراي عشـــق بــود           از ازل ايـنـجـا  بــنـاي عـشـــق بـود

عرشيـان معراجشان اين خـانـه اسـت           فـرشـيان را مأ منـي  جـانـانــه است


ا فـتخـار جـبـرئيل  در عــرش بــود           روزي آیـد چـون بـر اين خانه فـرود

هستي عـالم هميـن يـك خانــــه است            خـانه شمـع وهـسـتيـش پـروانه است

روح بـرعـالـم سراي مرتـضي است           اين نه خانه؛ بل بهشت مصطفي است

عــشـق احـمــــد  بــود  واللهِ مُــــدام            تـا كـنـــد بـر اهـــل  اين خانـه سـلام

فـــــرش ايـن خـانـه بـود بـــال ملـك            سقـف آن عشـق است، بـر بـام  فـلك

طـول آن چون طول تـاريـخ وجـــود           عـرض آن  هـستـيِّ هـر بـود و نبـود

طـول وعرض آن حريـم كبـريـاست            ايـن نـه خـانـه جـايگاه هـل اتي است

آيـه ي تـطـهـيـر را ظـــرف مـكــان            صـاحب ايـن خـا نـه قـرآن را روان

خشت خـشتـش آيـه هـاي نــور بــود            از قـلــوب مُــرده زنـگـــاري  زدود

هـر حـصـارش انتـهــاي عـلم و دين            پـايــــگــاه عـشــق  افـلاك و زمـيـن

بـاب آن بـــاب عـفـاف است و حـيـا            مخـزن عـلــــم  خــداونـد ، اين سـرا

صبـرِ با عـلم است صاحب خـانه را            كـي رســـد بـــر گِـردِ او  ايـوب هـا

قـنـبــــرايـن خـانه محبـوب خـداست            فـضه اش فخر زنـان در ماسـواست

ايــن ســرا دار و نـدار عـشـق بــود            بـي وجـودش عـشق را معـنـي نبـود

كـعبــه مُحــرم بـر طـواف ايـن سـرا           حِــجــر قــربـانـي بـود در ايـن مـنـا

بـــين صفــا زينـجا صفـــا آمـوخـتـه            مـــروه چـشمش را  بـدينجـا دوخـتـه

زمـزم از اين خـانه مي سـازد وضـو           عـود وعـنـبر زين سـرا بـگرفته  بـو

فـخر خـاكــش بـرهـمه كون و مكـان           شـد کـه اين خـانـه بـود بـر روي آن

آب زان رو گشـتـه عامـل بر حيـات           چــون بـود مـهـريه ي  بـاب النجات

بـاد زان رو مي وزد در ايـن جـهان           تــا رود  بــر ايـن ســراي جــاودان

مـاه و خـورشيد و ستـاره دلخـوشنـد           دائـــمـاً از شـوقــشـان در گـردشـنـد

تـاكـه فـرصـت آيـد و هـوئي كـشـنـد           روي صــاحـبـخـانـه بيـننـد و رونــد

محـــور ايــــن خـــانـه نـام فـاطـمـه            جـملـگـــي بــا يــاد  او در زمـزمــه

اوست گـرمي بخش و ركن اين سرا           حــامـــي و امــيّـد و جـان مـرتـضي

نـام زهــــرا تـار و پـود خـانـه است           يـــــاد او  بـــود و نـبـود خـانه است

يـاد زهـــرا آب و خـواب و نا نـشان           بـســــتـه بـــر آرامـش او جــانـشـان

عـشـق او روح است بـر جـان علـي           بـا وجــــودش روح حـيــدر مـنجـلي

كـعـبــــه آل نـبــــي مــــــادر بـــــود           حـــل  مشـكـل از عـلي او را  سـزد

وامصـيبت اين سـرا با ايـن صـفـات           جمـع شـد خـاكستـرش از ايـن حيات

ايـــن چـنـين خانه كجـا داري نشـان           شعـله ور از كـيـنـه آخـر شد چـسان

كـينـــــه بشــــكسـتـن بـتـهـا يــشـان            مـانـده مـــدتـهاسـت در دلـهــايـشـان

كيـنــــه بَـدر و اُحـــد خنـدق ،تـبوك           در دل مســلم نــــما هـاي چـو خـوك

شـعـــله ور شــــد آتـشي افـرخـتـنـد           شـمع و گـل؛ پروانه را هـم سـوختند

هـاي اي بـوجهـل هــاي بت پـرست          هـيــچ ميـدانـيد  ايـن مـولا كـه هست

هيچ  مي دانيـد اين خـانـه كـجـاست           ايــن حـريــم امـن  نـامـوس خـداست

اين نه صـاحب خانه صاحب هستي است           كـــارتـان والله كــفـر و پسـتـي است

قــابـض الأرواح  هـم در ايــن سرا           بـي اجـازت هـيـچ گـه نــگـذاشت پـا

صـاحب خــانـه بـه پـشت در بـُـــوَد           او  يـگـــا نـه حـــامـي حــيــدر بُـوَد

گفت كـاي نـا بخـردان  بـت پـرست           قـــوم نـامرد و منـافـق، پسـت پسـت

اين عـلي هـستي  اسلام و مـن است           دشمنش با دين و قـرآن دشـمن است 

گرعلي خـواهيد؛ ز من بايـد گـذشت           وز مـيــان  شــط خــون بــايـد رفـت

مـن عـلـي را نـه، ولـي را حـامـيــم            در رخ شـــمــع ولايــت فــــــانـــيــم

اوسـت  گـرمـي دل و كــاشـــانـه ام           او بُــود شـمـع و منـش پـــروانـــه ام

هــــم ولــي و  رهـبـــر فــرزانـه ام           مـن چـسـان بـي او روم در خـانــه ام

چهـل تن نـه، چـهارصد كـافر شويد           تـيـغ هـــاتان  جمـله بـر جانم كـشـيـد

آن يـكي دست مـرا هــم بــشـكـنـيــد           سـيـنـــه ام را بـاز مـيـخ در نــهــيـــد

بـا لـگد در را بـه پـهـلـويـــم زنـيــد           در عــوض دســت ولـيــّم وا كـنـــيـد

غـربـــت او آتـشــم بــر جــان زنــد           داغ  تــنـــهـــائــــي او آبـــــم كـــنـــد

اين عـلـي شـمـع و روان عـالم است          نـي امـيـد مـن كــه جـان عـالــم است

قـبله گــاه عشـق احـمد اين سـراست          ظـلـم هــــا بــا سـاكنـان او چـراست؟

(سائلا) گر خون بگـري تو رواست          چـون كه تـا محشر وليـّت درعزاست

مـهـــــديـا دل بـيـقــرار تـــــو بــــود          فــــاطـمـه چـشـم انــــتـظـار تـو بـود

: امتیاز

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ازخانه ات تا عرش راهی نیست زهرا           دیگر مجــال ســوز آهــی نیست زهرا

از تنگ نای این در و دیــوار بــرخیز           بهتر از اینجا تکیه گاهی نیست زهـرا


پیچیده در گــوشم صدای ضرب سیلی           سنگین تراز این ماه ماهی نیست زهرا

سردسته ی این قوم سنگین است دستش           بر ضربه های او پناهی نیست زهــرا

یا که رهــا کن دامنش را زود برگـرد           یا مثـل اینجا قـتـلگــاهـی نیست زهــرا

: امتیاز

ذکر مصائب کوچۀ بنی هاشم

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غروب بود وغمی می وزید در کوچه           و پلک فــاجعه ای می پـرید در کوچه

هوا گرفته زمین تیره آسمان ها تــار          غروب بود و شب امّا رسید در کوچه


در امتداد دو دیـوار سنگی نــزدیک           فـرشته ای پر خود می کشید در کوچه

وکودکی که پرچادری به دستش بود           کــنـار مـادر خود می دویـد در کوچه

مسیرخانه همین بود وچشم او می دید           چگــونه راه به پایان رسید در کوچه

در امتداد دو دیوار سنگی نــزدیـک            چهل نفر همه از سنگ دید در کوچه

به خشم پنجۀ خود می فـشرد نامردی           همانکه لب زغضب می گزید درکوچه

چه شد،که زد،چه به روزش رسید با سیلی؟           صدای مــادر خود می شنید در کوچه

غروب بود ودلی مثل گوشواره شکست           و کودکی شده مـویش سپید در کوچه

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت روائی حذف شد موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کشید چــادر مـادر... بیا که برگردیم         کــبــوتــرانــه دلش می تپید در کــوچه

چه شد،که زد،که زدیوار هم صدا آمد         به ضربه ای، نفسی را برید در کوچه

شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : علی اکبر لطیفیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : قالب شعر : غزل

رنگِ پــایـیــز به دیــوارِ بهاری افــتاد           بر درِ خانه ی خورشید شــراری افتاد

فــاطــمه ظرفیت کــل ولایت را داشت           وقت افــتــادن او ایــل و تبــاری افتاد


تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خـدا           او کنــارِ در و در نـیــز کنــاری افتاد

بعدِ یک عمر مــراعاتِ کنـیزانِ حــرم           فضه ی خادمه آخر به چه کاری افـتاد

ناله ای زد که ستون های حرم لرزیدند          به روی مسجــدیان گرد و غباری افتاد

غیرتِ معجرِ او دستِ علی را وا کـرد           همه دیدند سقیفه به چــه خــواری افتاد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن حذف گردید

آنقدر ضربه ی پا خورد به در تا که شکست            آنقدر شاخه تکان خورد که باری افتاد

خواست تا زود خودش را برساند به علی             سرِ این خواستنِ خود دو سه باری افتاد

وقت برگشت به خانه همه جا خونی بود                 چشمِ یاری به قد و قامتِ یاری افتاد